مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
یـک سـتــاره بـیقــرار مــاه بـود از مـدیـنـه تـا خـراســان راه بـود تا که بعـد هجـر و داغی جان فـزا فــاطـمــه بـیـنـد گـل روی رضــا بعد عمری دوری و خـون جـگـر عـاقـبـت آمــاده شـد بــهـر سـفــر نـامـه در دسـتـش مـیـان کــاروان فـاطـمـه بـا هـیـبـت زهــرا روان نـامــهاش بــوی بــرادر مـیدهــد راحـتی بر جـان خـواهـر میدهـد سـوی او بـا سـیــنـۀ غـمــدیـدهاش عکس و تصویر رضا در دیدهاش دسـت تــقــدیـر خــدا در کـار شـد تا رسـیـد او شهـر قـم، بیـمـار شد تا که خاک چـادرش شد در فـضا رشـک جـنّت شد غـبـار کـوچهها کـوچههای قـم پُـر از احساس بود غرق بوی عـود و عطر یاس بود آمـد آن بــانــو ســراپــا احــتــرام پـیـش او کـردند مـرد و زن قـیـام مــرد و زن گـفـتـنـد کـوثــر آمـده دخـتـر مـوسـی بـن جـعـفـر آمــده گـل بـیـامـد بـر سـرش از بــامهـا در پیاش بـودنـد خـاص و عامها گـرد شـمـع او هـمــه پــروانـهاش خـانـۀ مـوسـی شد آنـجـا خـانهاش عــاقـبـت روی بــرادر را نــدیــد وقت پـروازش همانجا سر رسید روح پـاکـش شد جدا از پـیکـرش در جـنـان شد هـمنـشـیـن مـادرش تا که جسمش شد نهان در شهر قم قـبـر زهـرا شد عیان در شهـر قم آمــد آن بـــانـــو نــدیــد آزارهـــا او کــجــا رفـتــه ســر بــازارهــا خـاک قـم در رتـبــۀ افــلاک بـود چـشـم مـردم پـاک پـاک پـاک بود او کـجــا بـازار شـهـر شــامـیــان او کـجـا زیـنب کجـا نـامـحـرمـان او کــجــا رأس بــرادر روی نـی او کجا چـشمان خـواهر سوی نی سیـنۀ او گرچه پُر درد و بـلاست او خـودش هم داغـدار کـربلاست |